سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آن که بى دانستن فقه به بازرگانى پرداخت خود را در ورطه ربا انداخت . [نهج البلاغه]

برای وقتی که نیستی
نویسنده :  داداش مجتبی

درود به شما

تو این دفترچه می خوام از چیزایی بنویسم که یه روزی واسم آرمانهایی بودن و حالا ...

ولی من خسته نمیشم - نمی ایستم - درجا نمیزنم

آروم ولی تودار جلو میرم . هنوز آرمانهام برام مقدسن . هنوز هدفهام زنده ان و جا برای عرضه اونها هست.

باورنکنین ولی مثل خیلی از افراد دیگه من هم ایده هایی داشتم و دارم که به هردلیلی تا حالا عملی نکردم و شاهد اجرای طرح های مشابه توسط دیگرون هستم. عذر و بهانه من چی بود؟

چی بگم؟ از کجا بگم ؟

بگم که با کمترین امکانات و با چه مشقتی تونستم خودم رو تو کامپیوتر بالا بکشم و با همه اون محدودیت ها و سختی ها رتبه اول کشور رو بگیرم ، باز هم باورتون نمیشه.

بگم که با وجود تموم جفاهایی که از همه طرف بهم میشد تونستم طاقت بیارم و از خودم برای دیگران مایه بذارم تا بیان بالا و حالا بشن همکار و رقیب و دشمن من چی ؟

 باور نکنین بابا ، قصه من شبیه فیلم هندیه با یه کم مایه عاشقی اونم از نوع یکطرفه !!!!!

باور بکنین یا نکنین من همونم که یه روز میخواستم دریا بشم

میخواستم بزرگترین دریای دنیا بشم

آرزو داشتم برم تا به فردا برسم

شب رو آتیش بزنم تا به فردا برسم

اما ...

به هر حال میخوام بگم

میخوام اعتراف کنم تا درس عبرتی بشه برای بقیه

میخوام حرف بزنم

حرف دلم رو

درد دلم رو

گوش میکنین یا شما هم ...

 

تا درودی دیگر . بدرود


شنبه 83/8/16 ساعت 7:46 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من همونم که یه روز می خواستم دریا بشم
فهرست
1588 :کل بازدیدها
3 :بازدید امروز
0 :بازدید دیروز
درباره خودم
برای وقتی که نیستی
داداش مجتبی
میتونست جز این باشه . میتونه جز این باشه . باید جز این بشه . باید ...
حضور و غیاب
لوگوی خودم
برای وقتی که نیستی
لوگوی دوستان
اشتراک
 
طراح قالب